تنهایی انسان در عصر ارتباطات

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

چند روز است رفته ای ؟! نمی دانم ...از بس که روزها و شب های من تکراری است !حساب زمان و مکان از دستم در رفته است ...نمی دانم چند روز است اما از همان روز که رفتی در حوالی من ،در این جزیره کوچک زلزله آمد ،گونه های خشکم را اشک شیار انداخت و من و جهان من زیر آوار نبودنت ،خراب شدیم...

خرابم ...خرابم...خراب و تمام راه های رابطه مسدود شده اند.!نه من به دنیای دیگران قدم می توانم گذاشت و نه آنها را به من راهی هست !من که فقط از دریچه چشم تو به جهان نگریستم و فقط با زبان تو با این مردم سخنن گفتم حالا این جا در تاریکی و سکوت پرسه می زنم ...

آتش فراق از درونم زبانه می کشد و دلم دود می شود و تنوره می کشد به آسمان...

دل سوخته دود شده ام را به بالاترین نقاط بودن پرواز می دهم و با دود علامت می دهم شاید کسی مرا ببیند اما این جا نقطه کور است نه دایره امدادی هست و نه کسی نجاتم می دهد !حتی گرسنه ترین پرند ها هم برای یافتن دانه ای به این سو پر نمی کشند.دل من در نقطه کوری واقع شده که در مدار هیچ ردیابی پیدا نمی شود ..

هنوز هم هر روز روزی چند بار پس لرزه دارم...من بی تو متروک و دور افتاده هر شب روی آوار خودم می نشینم و خاطرات سبز با تو بودن را نشخواز می کنم!!

شاید  فقط همان ها بتواند عطش جانم را فرو بنشاند ..اگر کشتی ات ،دوباره راه گم کرد و تصادفا گذارت به این جا افتاد از دور مرا خواهی دید که روی ماسه های داغ با انگشتان خشکیده ام ،نقش تو را بارها و بارها مرور می کنم.

بیا و دستم را بگیر تا از جا برخیزم ..بیا و توان از دست رفته من باش..کمک کن ویرانه های دل را از نو بسازم ....

 

 

تنهایی انسان در عصر ارتباطات...
ما را در سایت تنهایی انسان در عصر ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پربا رضوان pariyarezvan بازدید : 99 تاريخ : شنبه 24 آبان 1393 ساعت: 14:06

چند روز است رفته ای ؟! نمی دانم ...از بس که روزها و شب های من تکراری است !حساب زمان و مکان از دستم در رفته است ...نمی دانم چند روز است اما از همان روز که رفتی در حوالی من ،در این جزیره کوچک زلزله آمد ،گونه های خشکم را اشک شیار انداخت و من و جهان من زیر آوار نبودنت ،خراب شدیم...

خرابم ...خرابم...خراب و تمام راه های رابطه مسدود شده اند.!نه من به دنیای دیگران قدم می توانم گذاشت و نه آنها را به من راهی هست !من که فقط از دریچه چشم تو به جهان نگریستم و فقط با زبان تو با این مردم سخنن گفتم حالا این جا در تاریکی و سکوت پرسه می زنم ...

آتش فراق از درونم زبانه می کشد و دلم دود می شود و تنوره می کشد به آسمان...

دل سوخته دود شده ام را به بالاترین نقاط بودن پرواز می دهم و با دود علامت می دهم شاید کسی مرا ببیند اما این جا نقطه کور است نه دایره امدادی هست و نه کسی نجاتم می دهد !حتی گرسنه ترین پرند ها هم برای یافتن دانه ای به این سو پر نمی کشند.دل من در نقطه کوری واقع شده که در مدار هیچ ردیابی پیدا نمی شود ..

هنوز هم هر روز روزی چند بار پس لرزه دارم...من بی تو متروک و دور افتاده هر شب روی آوار خودم می نشینم و خاطرات سبز با تو بودن را نشخواز می کنم!!

شاید  فقط همان ها بتواند عطش جانم را فرو بنشاند ..اگر کشتی ات ،دوباره راه گم کرد و تصادفا گذارت به این جا افتاد از دور مرا خواهی دید که روی ماسه های داغ با انگشتان خشکیده ام ،نقش تو را بارها و بارها مرور می کنم.

بیا و دستم را بگیر تا از جا برخیزم ..بیا و توان از دست رفته من باش..کمک کن ویرانه های دل را از نو بسازم ....

 

 

تنهایی انسان در عصر ارتباطات...
ما را در سایت تنهایی انسان در عصر ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پربا رضوان pariyarezvan بازدید : 109 تاريخ : شنبه 24 آبان 1393 ساعت: 14:06